محل تبلیغات شما



وآنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد!

آغاز سخن

در سالگشت یکی از برجسته ترین و تاثیرگذارترین شخصیت ها و چهره های اسطوره ای تاریخ ایران هستیم و برای آنکه ادای دینی هر چند کوچک به آن چهره­ ی فروزان و فرزانه کرده باشم لازم دیدم به پاس خدمات و تلاش های ماندگار و میراث معنوی و جاودان آن نیکو خصال ذو وجهه که خودش همچون شعارش مصداق تامِ نیک پنداری، نیک گفتاری و نیک کرداری بود یادداشتی را به پاس میراث گرانبهای معنوی و فرهنگی اش به این آب و خاک رقم بزنم و این گفتار را با کلام گهرین و حکمت آمیزش در باب منش انسانی نسبت به دوست و دشمن اینگونه آغاز می کنم که گفت:" به یادتان می آورم تا بدانید که زیباترین منش انسان محبت اوست؛ پس محبت کنید چه به دوست و چه به دشمن که محبت دوست را بزرگ کند و دشمن را دوست"..


خاک پای زائران اربعین ام، یا حسین

جای جای پای آنان بر جبین ام، یا حسین

خاک عاشق بوسه می زد بر قدمها آنچنان

عشق گویی جاری اندر سرزمین ام، یا حسین.

یا حسین از کودکی چون مادرم یادم نمود

حک شده بر قلب و بر روح و نگین ام، یاحسین

گر چه محروم از زیارت گشته ام در اربعین

با تو هستم، استوارم در یقین ام، یا حسین

زائرم با زائرانم، رهروی با رهروانم

افتخارم با تو بودن، روح دین ام، یا حسین

هر چه دارم از تو دارم در زمین و آسمان

نوکر بی مدعایم، من همین ام، یا حسین

 

حسن بشیر. شنبه

 

20/7/1398


خبرگزاری مهر: گزارشی جدید نشان می دهد از هم اکنون هواوی مشغول پژوهش درباره توسعه اینترنت ۶G در مرکز توسعه و تحقیقات خود در اوتاوا است.

 به نقل از سی نت، استاندارد اینترنت ۵G  به سرمنشا ناآرامی و تحولات ناخوشایندی برای شرکت هواوی منجر شد.

دولت آمریکا نگران بود هواوی با دستکاری در این شبکه اینترنت موبایل و دیگر زیربناهای مخابراتی برای دولت چین جاسوسی کند. درهمین راستا به دولت های سراسر جهان فشار می آورد تا استفاده از تجهیزات شبکه هواوی را ممنوع کنند. این در حالی است که هنوز یک تا ۲ سال باقیمانده ۵G به طور گسترده در دسترس عموم قرار گیرد. 

با این وجود هواوی اعلام کرده از هم اکنون مشغول تحقیقات درباره نسل آتی اینترنت موبایل است.

طبق گزارش های موجود این شرکت چینی در مرکز  توسعه و تحقیقات خودواقع در  اوتاوا(کانادا) مشغول پژوهش روی  اینترنت۶G است. هرچند این امر پیشرفتی برای شرکت به حساب می آید  اما نمی توان انتظار داشت تا قبل از ۲۰۳۰ منتظر عرضه اینترنت۶G بود.


علی‌اکبر حیدری در گفت‌و‌گو با ایبنا مطرح کرد:

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)؛استخوان» رمانی از علی اکبر حیدری است در ژانر جنایی که در نشر چشمه منتشر شده و به تازگی چاپ دوم آن هم به بازار کتاب ارائه شده است. حیدری در این رمان موفق به ایجاد تعلیق خاص این ژانر شده است و البته کاراکترهایی که هر یک از جذابیت و استقلال خاصی بهره برده‌اند. با حیدری گفت‌وگویی درباره این رمان داشتیم که در پی می‌آید:


 
در ابتدا بفرمایید که این رمان با چه چیزی برای شما شروع شد؟. پلات، جمله اول، کاراکتر، چی؟.
این کار برای من، از یک گور گمشده شروع شد. شاید جایی چیزی خوانده بودم یا تصویری دیدم. اما داستان برای من، از اینجا شروع شد که چه جوری می‌شود گوری گم‌ شده باشد. این داستان را وقتی می‌نوشتم که کتاب تپه خرگوش» در ارشاد بود. تپه خرگوش» یک کار ی- تاریخی بود و من خیلی به تاریخ علاقه دارم. نسخه اول این کار هم در سیاهکل می‌گذشت. یعنی یک موقعیت ی تاریخی. شروع به فکر به گور گمشده کردم. به طور کلی، من پلات محور هستم. یعنی تا پلات کار را به طور کامل نساخته باشم، شروع به نوشتن کار نمی‌کنم. بعد پلات را گسترش دادم و سپس شروع به نوشتن رمان کردم. کشف برای من، بعد از ساخت پلات اتفاق می‌افتد.  بعضی از نویسندگان از ابتدا، کشف و شهودی جلو می‌روند و می‌نویسند. آنها یک کلیاتی از داستان می‌دانند و شروع به نوشتن می‌کنند، من باید علاوه بر کلیات خیلی از جزئیات را هم بدانم، تا شروع به نوشتن کنم.

منظور ساختن کلیات روند قصه است؟
بیشتر از کلیات، روند قصه. گاهی حتی شخصیت‌ها را هم به طور کامل می‌شناسم. به طور کلی، پیشینه ساخت داستان برای من طولانی است. اما بعد از این روند نوشتن کار، سریع‌تر است.
 
چقدر طول کشید تا به مرحله نوشتن برسید؟
پنج، شش ماه طول کشید. اما مشکل اساسی‌ای که من دارم، انتخاب بین چیزهایی است که من به‌ آن‌ها فکر می‌کنم. یعنی باید جلوی داستان ساختن ذهنم را بگیرم. به این ترتیب که هنگامی که به سوژه‌ای فکر می‌کنم، اگر خیلی طول بکشد، امکان دارد داستان، چیز دیگری بشود. اما تا وقتی که آن ایده، برای خودم هیجان انگیز نباشد، نمی‌نویسمش. یعنی در شروع، باید بدانم که آن ایده، دو سال من را با خودش می‌برد.
 
 ایده چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد که دو سال شما را با خودش همراه کند؟
هر نویسنده‌ای، برای خودش جهان‌بینی‌ای دارد. و شما هر داستانی که بنویسید، از نظر مضمونی از آن جهان‌بینی دور نمی‌شوید. مثلا؛ اگر من به تاریخ علاقه دارم، هیچ وقت از آن دور نمی‌شوم. مگر این که یکدفعه موردی پیش بیاید که شما را از روند معمول خودتان دور کند. وقتی من این روند را دارم، دیگر به آن معنا، داستان‌نویس مضمون‌گرا نیستم. از نظر من، شروع کردن یک کار با مضمون، پاشنه آشیلی است که من به آن معتقدم. یعنی  هیچ وقت، این کار را انجام نمی‌دهم. طبیعی است که شما به عنوان نویسنده، چیزهایی در ذهن داشته باشید و ممکن هم هست که چیزهایی پس ذهن شما باشد که خودتان به آن آگاه نباشید. شما شروع به نوشتن می‌کنید و بعد خواننده‌ها، جهان‌بینی شما را در چیزی که نوشته‌اید، می‌بینند. امکان دارد گاهی نویسنده‌ای، به لحاظ مضمونی نکته خاصی را در ذهن داشته باشد و بخواهد که آن را در متن بگنجاند، اما من این جوری نیستم. یعنی هیچ وقت از مضمون به داستان نمی‌رسم. هر چند که آن ایده اولیه که در ذهن من شکل می‌گیرد از یک تفکری می‌آید ولی امکان دارد آثار مختلف من، از نظر داستانی از هم دور باشند. یعنی استخوان» از تپه خرگوش» خیلی فاصله دارد. یا فیلمنامه‌هایی که من با دوستانم نوشته‌ام؛ یکی عاشقانه است، دیگری کمدی و بعدی جنگی است. یعنی به لحاظ ژانر و فرم امکان دارد متفاوت باشند، اما از نظر کلیات خیلی به هم شبیه هستند.
 
توی داستان استخوان»، ارجاع دقیقی به مکان داده نمی‌شود. داستان کجا اتفاق می‌افتد؟
داستان در روستایی در سیستان و بلوچستان اتفاق می‌افتد. یک جا فقط به کوه تفتان اشاره شده است. ویژگی اقلیم برای من خیلی مهم بود. یعنی می‌دانستم می‌خواهم داستان جایی را در مرزهای شرقی ایران بنویسم. جایی که این امکان را داشته باشد که بتوان از آن جا قاچاق انسان کرد. بتوان از مرز عبور کرد و از کشور به صورت غیر قانونی خارج شد. در مقطع زمانی که من نوشتم؛ سال‌های جنگ، این ویژگی در این قسمت بارز بود. روزی آن گور گمشده توی سیاهکل را خواهم نوشت. اما این داستان را به این جغرافیا آوردم و به طور کلی داستان ساختن هم برای من کار سختی نیست.
 
از ویژگی‌های اقلیمی در این کار، خیلی خوب استفاده کرده‌اید، اما در دام ادبیات گوتیک نیفتاده‌اید. در حالی که امکاناتش را داشتید.
فضای گوتیک، همزمان که ویژگی‌های اقلیمی را غلیظ‌تر می‌کند، امکانات خوانده شدنش را سخت‌تر می‌کند. تپه خرگوش» به نسبت استخوان» داستان تلخ و سنگینی بود. این کار از لحاظ روایت، خیلی سرراست‌تر است و فرم ساده‌تری دارد. اما به طور کلی دوست دارم، با عرفی که همه می‌نویسند، کمی تفاوت داشته باشد. البته اگر دقیق بشوید، شاید به این نتیجه برسید که ما خیلی هم ادبیات گوتیک نداریم.
 
امروز شاید کارهای زیادی در این زمینه نوشته نشود. اما این ژانر در ادبیات ما عقبه زیادی دارد.
من از ابتدا هم قصد نداشتم به آن سمت بروم. چیزی که می‌خواستم بنویسم به آن سو نمی‌رفت. شخصیت‌ها برای من، اهمیت بیشتری داشتند تا اقلیم.

 در عین حال که داستان در اقلیم و جغرافیای خاصی اتفاق می‌افتد، زبان، فارسی معیار است. نمی‌دانم لهجه و گویش در سیستان و بلوچستان به چه شکل است. ولی شما چرا این کار را به زبان فارسی معیار نوشتید؟
من با چند نفر در این زمینه صحبت کردم و فیلم‌های مستند زیادی درباره این منطقه دیدم و می‌دانم از نظر زبانی بسیار دور از رمان من هستند. و البته که من، خیلی به زبان آن منطقه تسلط ندارم. اما می‌شد روی زبان آن منطقه کار کرد. به طور کلی، ویژگی‌های زبانی کار، به اندازه سایر عناصر داستان برای من مهم است.
 
توی دیالوگ‌ها هم توجهی به زبان یا گویش آن منطقه نداشتید؟. هر چند، تاکید زیادی هم روی جغرافیای اقلیم ندارید.
کمی اسامی شخصیت‌ها را از اسامی آن منطقه انتخاب کرده‌ام، مثل  ماهاتون، بالاچ. یا شیوه نان پختن ماهاتون که کاملا مبتنی بر ویژگی‌های مردم‌شناسانه آن منطقه است یا بافت منطقه و. اما من خیلی علاقه‌ای به برجسته‌کردن آن ویژگی‌ها نداشتم. من سعی‌کردم نقاط برجسته و قوت‌های اقلیمی‌نویسی را به طیف معیار و متوسط آن نزدیک کنم. من آگاهانه آن ویژگی‌ها را کنار گذاشتم.
 یعنی نگاه اقلیمی ، از ابتدا جزو استراتژی نوشتن رمان نبود.
نه نبود. اما سعی کردم، مقداری روی پیرتر بودن شخصیت پدربزرگ کار کنم. یعنی او کلماتی را به کار می‌برد که جوان‌ترها امکان دارد استفاده نکنند یا ماهاتون با بقیه تفاوت داشته باشد اما نکته مهم‌تر اینکه، نظرگاه من به کاوه نزدیک است و چون او بچه پایتخت است و مدت زمان زیادی از آنجا دور بوده است، در نتیجه همه چیز برای او و به دنبالش برای خواننده، دور و ناآشناست.



کمی به شخصیت‌ها بپردازیم. یکی از جذابیت‌های رمان، همین سه کاراکتر کاوه، مرجان و پدربزرگ هستند که قصه از برخورد این سه، جلو می‌رود. پدربزرگ که چهره جدیدی از پیرمرد ایرانی ارائه می‌دهد؛ که می‌خواهد بیشتر زندگی کند و از کنش شر هم هیچ ابایی ندارد. یا مرجان که زن چغر جذاب کنش‌مند است. چه شد که این سه شخصیت را طراحی کردید و در کنار هم قرار دادید؟
من کاوه را بیشتر از همه این‌ها می‌شناختم. استراتژی این شخصیت، از همان ابتدا این بود که کاوه، یک شخصیت  شکست‌خورده ناراحت و افسرده‌ای‌ست که از مرگ مرتضی فرار می‌کند و به روستای پدری می‌آید که از آن جنگ رها شود. کاوه وارد جایی می‌شود که آرامش به دست بیاورد، اما بقیه به او اطلاعاتی می‌دهند که می‌گوید؛ کاش اصلا نیامده بودم. کاوه در ابتدای داستان، خیلی منفعل است ولی مرحله به مرحله کنشش بیشتر می‌شود. روی دیگر او، مرجان است. مرجان آمده که ببیند چه بر سر پدرش آمده است. قدرت شخصیت مرجان، از زن‌های محکمی که در زندگی‌ام دیده‌ام می‌آید و البته از کارهای آقای بیضایی می‌آید. من از خیلی خیلی قدیم، عاشق نوشته‌ها و کارهای آقای بیضایی بودم. و در کارهای ایشان، ن بسیار قوی‌ای می‌بینیم. به نظر من، بسیاری از شخصیت‌های قربانی ارزش نوشتن ندارند. یعنی من با نوشتن‌شان میانه‌ای ندارم. من به شخصیت‌های باهوش و قوی، بیشتر علاقه‌ دارم. این‌ها کشمکش‌های بیشتری برای مخاطب می‌سازند یا خودم بیشتر دوست دارم این‌ها را بخوانم. در نتیجه، بیشتر از این شخصیت‌ها می‌نویسم.
 
پدربزرگ را از کجا آوردید؟
ساخت این شخصیت از همه سخت‌تر بود. پدربزرگ تصویری در ذهن نوه دارد که خیلی آدم مهربانی است، از همه دستگیری می‌کند و. اما بعد از مدتی متوجه می‌شود که اصلا انگار چیز دیگری است و ویژگی‌های شخصیتی دیگری از خودش بروز می‌دهد که انگار بخشی از خودش را پنهان کرده است. من این روزها خیلی این نکته را می‌شنوم که؛ مشخص نمی‌شود چرا پدربزرگ این کار را کرده است. من نمی‌گویم در این کار موفق بوده‌ام. اما یک سری نشانه‌ها گذاشته‌ام که چرا پدربزرگ این کار را می‌کند. و اشاره می‌کنم به سربازی عجیبی که با بالاچ می‌روند که همزمان می‌شود با اشغال تهران، توسط متفقین. یعنی سنگ بنای کارهایی که انجام داده را از همان جا گذاشته‌ام. حتی یک جاهایی می‌خواهم بگویم این کریمان است که این بلا را سرشان می‌آورد. انگار با آمدن سحر برای فرار از آنجا به همراه فرهاد، یک کینه و زخم چندین و چند ساله سر باز می‌کند.
 
موفقیت رمان، در ژانر جنایی و پلیسی، منوط به پلات دقیق و ایجاد تعلیق است.  در سیر کار، ما با یک پلات دراماتیک مواجهیم. در عین حال که نویسنده، هوش مخاطب را دست‌کم نگرفته است.
من معتقدم اولین باری که چیزی در گوش  خواننده کتاب، و در سینما، ببیننده، زنگ بزند که چرا این جوری شد، دیگر کار از نظر منطقی از دست رفته است. چون یک پیچ را شما نتوانسته‌اید خیلی محکم کنید. برای من به این شکل است، آن لحظه‌ای که کتابی را می‌خوانم، اگر چنین حسی به من دست دهد، کتاب را کنار می‌گذارم. پس من نباید بگذارم این اتفاق برای رمان خودم بیفتد. به همین دلیل، قبل از هر کار، تکه‌های مختلف را می‌نویسم. وقتی که می‌خواهم پلات را بسازم قصه‌های متفاوت را یادداشت می‌کنم.  این را به صورت پراکنده می‌پرورانم و می‌دانم که گسترش این تکه، روی قسمت دیگری اثر می‌گذارد و حالا باید بروم و روی آن تکه کار کنم. از جایی به بعد، دیگر ساختن پلات برای ذهن داستان‌نویس سخت نیست.

پدربزرگ درعین حال که یک زندگی مخفی دارد و قسمتی از زندگی‌اش را پیوسته پنهان کرده است، اما در لحظه عصبانیت به همه چیز اعتراف می‌کند. البته پدربزرگ به نسبت نوه‌هایش در موقعیت قدرت است. این کاراکتر برای شما، نمود عینی داشته است؟ 
این کاراکتر کاملا ساخته شده است. ولی پدربزرگ به آن مفهوم چیزی را پنهان نکرده است، در موردش حرف نمی‌زند. اگر کسی مثل مرجان، نوه‌اش، چیزی را مطالبه می‌کند، پدربزرگ چیزی را را که باید بگوید می‌گوید. ابایی از دادن اطلاعات ندارد. خودش را آن‌قدر قوی می‌داند که به کسی جواب پس ندهد.  در انتهای داستان هم می‌گوید؛ من می‌توانم و این کار را می‌کنم. یعنی پایان داستان هم بیشتر از سر توانستن است.

شاید پدربزرگ هم دیگر چنین پایانی را می‌خواهد. برای همین حرف می‌زند و می‌گوید.
اگر نقطه شروع را یک نقطه دور بگذاریم، این پایان منطقی داستان است. انگار یک زخم کهنه‌ را باز کرده و حالا می‌داند که این پایان کار است و هیچ راه دیگری به جز این، حتی از لحاظ احساسی هم ندارد. انگار کار تمام شده و دو سال بیشتر یا کمتر، دیگر فرقی نمی‌کند.
 
خودتان چه نگاهی به جنایت و جرم دارید و از میان جنایی‌نویسان، چه نویسندگانی را ترجیح می‌دهید.
خیلی سوال خاصی است. یک وکیل یا یک جامعه‌شناس پاسخ ویژه‌ای به این سوال می‌دهد. ولی  طبیعی است که داستان‌نویس به سراغ کسی می‌رود که  از عرف زندگی جمعی تخطی می‌کند. گاهی جرم و جنایت، فرار از آن روزمرگی‌ای هست که همه دارند. من تا جایی که یادم می‌آید، پلیسی جنایی خوانده‌ام. از آگاتاکریستی و شرلوک هلمز، ژرژ سیمنون گرفته تا جدیدترها مثل هنینگ مانکل و یو نسبو. من همچنان در این زمینه می‌خوانم. یکی از لذت‌های خواندن داستان همین است و من به وجه سرگرمی داستان معتقدم و این وجه، خیلی برایم مهم است.



چقدر نوشتن فیلمنامه به شما کمک کرده است به زبانی ساده، تصویری و در عین حال روایتگر در داستان برسید.
این سوال دشواری است. چون بر خلاف نظر عموم در مورد فیلمنامه، فیلمنامه بیشتر شامل قصه، پلات و دیالوگ است و متنی است که برای تبدیل شدن به فیلم نوشته می‌شود. به جز افراد خاصی مثل آقای بیضایی که زبان خاصی در فیلمنامه‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی دارد. اما در اصل، در فیلم تمام تصاویر از ذهن کارگردان می‌آید. یعنی آنچه که شما به عنوان جزئیات تصویری در سینما می‌بینید، در فیلمنامه خیلی لاغر است و به جز زبان شخصیت‌ها که در فیلمنامه مهم است، باقی تصاویر از ذهن کارگردان می‌آید. یعنی این نوع تصویرسازی در داستان و رمان، از فیلمنامه‌نویس بودن من نمی‌آید. من عاشق جزئیات هستم که و بیشتر آن‌ها را در قالب تصاویر می‌نویسم. خودم را داستان‌نویسی می‌دانم که فیلمنامه هم می‌نویسد. اما یک موردی هم وجود دارد که می‌گویند؛ شما با نوشتن این حجم از تصاویر جلوی تخیل خواننده را می‌گیرید ولی من معتقد نیستم که تخیل خواننده محدود است به تصاویری که نویسنده می‌سازد یا اطلاعاتی که نویسنده می‌‌دهد.
 


 وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات گفت: محور اقتصادی توسعه کشور توسط جوان‌های این مرز و بوم در گرو اقتصاد دیجیتال است.

به گزارش ایرنا، محمدجواد آذری جهرمی روز سه شنبه در نشست شورای اداری کاشمر گفت:  فناوری اطلاعات، کمربند اجرایی تمام حوزه‌هاست و با ورود به تمام عرصه‌ها به خصوص بخش کشاورزی موجب افزایش بهره ‌وری می‌گردد.

وی افزود: وقتی اقتصاد دیجیتال در فرآیند مدیریت کشاورزی وارد ‌شود تحول بزرگ ایجاد می‌کند و موجب افزایش محصول و کاهش مصرف آب می‌شود.

وی اظهار داشت: اقتصاد دیجیتال موجب می‌شود شبکه توزیع نیز تغییر کند، کاری که امروز اتفاق افتاده و شاهد آن هستیم و ظرفیت‌های بسیار به خصوص برای جوانان به وجود آورده است.

وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات با بیان اینکه  باید از مواهب اقتصادی فناوری دیجیتال بهره‌ مند شویم گفت: امروز فقط در یکی از شرکت حمل و نقل اینترنی ۱۶۰۰ نفر کارمند و بیش از ۸۰۰ هزار خودرو و راننده کار می‌کنند و این از مواهب ظرفیت‌های جدید در این زمینه است.

وی افزود: این شرکت ‌ها وام یا ارز ۴۲۰۰ تومانی نمی‌خواهند بلکه درخواست‌ آنها این است که به آنها گیر ندهیم و این از نشانه ‌های بروز تحول دیجیتال می‌باشد که در کشور ما هم در حال وقوع است.

وی با بیان اینکه در عرصه اقتصادی وظیفه داریم ابتدا دسترسی را افزایش دهیم اظهار داشت: اگر امروز فرش کاشمر به فراموشی سپرده می‌شود با تحول دیجیتال می‌شود آن را زنده کرد و به بازارهای مطلوب عرضه نمود.

آذری جهرمی گفت: طی یک و نیم سال گذشته اتصال مناطق شهری کشور به شبکه ملی اطلاعات از ۵۰ به ۱۰۰ درصد و مناطق روستایی از ۳۲  به ۷۸ درصد رسیده و موجب شده است بازار شرکت ‌های اینترنتی دو برابر شود.

وی با تاکید براینکه باید فرآیند و مکانیزم رشد نخبگان در کشور را تسهیل کنیم، افزود: نخبگان کشور باید در عرصه های مختلف ورود کرده و اقدامات لازم را انجام دهند که این کار آغاز شده و طرح نوآفرین با هدف حمایت از کسب و کارهای نوپا به تصویب دولت رسیده است.

وی اظهار داشت: تاکنون بیش از هزار شرکت فن‌آور از سراسر کشور در این طرح ثبت نام کرده‌ اند.

وی گفت: در طرح نوآفرین، استارت آپ‌ هایی را مد نظر داریم که اندازه اقتصادی آنها از صفر تا ۵۰۰ میلیون تومان درآمد سالانه است و این استارت آپ‌ ها سه سال فرصت دارند تحت حمایت قرار بگیرند تا خود را از درآمد صفر به ۵۰۰ میلیون تومان برسانند و اگر زودتر به این مقدار رسیدند خدمات نوآفرین برای آنها به پایان می‌ رسد و وارد مرحله بعدی می‌ شوند.

وزیر ارتباطات با بیان اینکه طرح نوآفرین با هدف حمایت از کسب و کارهای نوپا، توانایی ایجاد ۶۸ هزار شغل در سال را دارد، افزود: به زودی اقتصاد دیجیتال جایگزین اقتصاد نفتی خواهد شد.

وی اظهار داشت: در کمتر از یک سال قبل اعلام کردم به زودی بلاکچین خواهد آمد که بسیاری اعتراض کردند اما اکنون شاهدیم دولت مصوبه داده و اقتصاد ارز دیجیتال را به رسمیت شناخته است.

وی در ادامه به ابعاد فرهنگی، ی و اجتماعی تحول دیجیتال اشاره کرد و گفت: اکنون ظرفیت شبکه‌ های اجتماعی و فضای مجازی به حدی رسیده که وزیر امور خارجه، مسئول دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران را تحریم می ‌کنند تا صدای وی از طریق فضای مجازی به گوش مردم و تمداران سایر کشورها نرسد.

آذری جهرمی افزود: اگر در استفاده از فضای مجازی توانمند باشیم بدون شک می‌ توانیم برای کسانی که خیر و صلاح مردم ما را نمی‌ خواهند، تهدید ایجاد کنیم و حرف حق خود را بزنیم.

وی با بیان اینکه نباید از فضای مجازی ترس و هراس داشت و باید به جنبه ‌های مهم آن توجه نمود اظهار داشت: امروزه تحول دیجیتال موجب تغییراتی در سبک زندگی مردم شده و بسیاری از صف‌های طویل و مشاغل حذف شده و به زودی کنتور خوان ها و توزیع کننده های قبض‌ های مختلف نیز حذف خواهند شد و به جای آن رویش‌ بسیاری از مشاغل جدید را خواهیم داشت.

وی گفت: برای تغییر سبک زندگی باید برنامه داشت و از فرصت ‌های فرهنگی استفاده کرد در غیر این صورت رشد ما کاریکاتورگونه خواهد بود.

وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات افزود: برخی قائل براین هستند که رشد فناوری را کاهش دهیم تا رشد فرهنگی به آن برسد که در این صورت در آینده اقتصاد را هم از دست خواهیم داد و معلوم نیست فرهنگ را هم به دست آوریم.

وی اظهار داشت: کسانی که در عرصه فرهنگ کار می‌کنند باید در حوزه فضای مجازی فعال شوند و حضور جریان ساز خود را آغاز کنند.


همشهری آنلاین: جلسه بیست و پنجم نقد و اندیشه در ادامه جلسه قبل با موضوع درست نویسی ادبیات زبان فارسی در فضای مجازی صبح چهارشنبه برگزار شد.

جلسات نقد و اندیشه به میزبانی وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات با موضوعات مختلف پیرامون فضای مجازی برگزار شد و جلسه بیست و پنجم هم در ادامه جلسه قبل به موضوع درست نویسی ادبیات زبان فارسی در فضای مجازی اختصاص داشت.

این جلسه با صحبت‌هایی از معصومه عظیم زاده (مدیر گروه پردازش وب و رایازبان پژوهشکده ارتباطات و فناوری اطلاعات)، حسن ذوالفقاری (مدیر گروه آموزش و ادبیات فارسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی)، مهدی صالحی (رئیس انجمن ویرایش و درست نویسی) و احسان محمدی (رومه نگار و فعال فضای مجازی) برگزار شد.

نشست یاد شده روز چهارشنبه ساعت ۱۰ صبح در محل ساختمان مرکز روابط عمومی وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات (سالن الغدیر) واقع در خیابان شریعتی بالاتر از خیابان هویزه برگزار شد. 


 فریبا نباتی- تصور بر این است که  نگرش ها رفتار را شکل می دهند در حالی که اغلب این تعارض میان نگرش هاست که منجر به بروز رفتار می شود. این موضوعی ست که نظریه ناهماهنگی شناختی» می گوید. نظریه ای که با نظریه های دیگر حوزه یادگیری فرق دارد و حتی آن ها را نقض می کند.

برای اینکه بدانیم نظریه ناهماهنگی شناختی که مشهورترین الگوی همسانی شناختی است، چیست، چه می گوید و چه کاربردی در تبلیغات دارد؛ با دکتر علیرضا دهقان دانشیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران همراه می‌شویم.


گفت‌وگو با دکتر علیرضا دهقان

 

نظریه ای بحث برانگیز

این نظریه از جمله پژوهش­های قلمرو دریافت پیام و مکانیسم های شناختی مخاطبان قرار می­گیرد. در این مورد فرض می شود انسان موجودی است که همراه با توجیه منطقی نسبت به پیام واکنش نشان می دهد ولی این واکنش اکثرا در جهت توجیه یا نگهداری از عقاید، نگرش­ها و رفتارهای موجود است. این نظریه که در سال 1957 توسط لئون فستینگر ارائه شده است، داده­های تجربی خیلی زیادی را موجب شده و در عین حال مناقشه زیادی را در حوزه روانشناسی اجتماعی ایجاد کرده است. این نظریه به دلیل اینکه با نظریه­های یادگیری در تناقض بود، یکی از نظریات بحث برانگیز دهه 1960 است.  اصولا این نظریه پیش­بینی می­کند که افراد از اطلاعات موجد ناهماهنگی اجتناب می‌کنند.

تناقض در شناخت ها

شناخت به معنای معرفت در خصوص رفتار، عقیده، نگرش یا انتخاب است و ناهماهنگی شناختی هنگامی در ذهن فرد رخ می­دهد که دو یا چند شناخت مربوط به هم، که همزمان در شخص وجود دارد با یکدیگر در تناقض باشند یا اینکه فقره ای شناختی با رفتاری معین با هم سازگاری منطقی نداشته باشند. به عنوان مثال فرض کنید که شما از سال­ها پیش زیاد از گوشت­های فراوری شده مانند سوسیس و کالباس استفاده می­کنید و حال با  بالا رفتن میزان آگاهی­های عمومی درمورد مضرات مصرف سوسیس و کالباس برای شما مشکل است که رفتار غذایی خود را توجیه کنید. چرا که گفتمان سلامت فردی و تغذیه سالم با رفتار شما در تناقض است. شناخت­ها وقتی با یکدیگر در تناقض قرار می­گیرند که منطق، تجربه شخصی، دانش موجود یا افراد دیگر بر ناسازگاری آنها تاکید می­کنند. چنین وضعیتی یا وضعیت­هایی نظیر سیگار کشیدن و آگاهی نشان دهنده رابطه آن با سرطان ریه وعده پاداش یا تهدید به تنبیه می­تواند دلیل روی دادن شرایط ناهماهنگی شناختی باشد. گاهی نیز ممکن است تناقض صرفا نتیجه فشار یک گروه اجتماعی که فرد به آن وابستگی دارد برای سازش با هنجاری باشد که فرد به طور به تنهایی آن را نمی­پذیرد. نقش بازی کردن نمونه‌ای از این دست است.

 

حل تعارض

ناهماهنگی شناختی مکانیسمی روانشناختی است که در آن فردی که می­بیند کنش­های وی ااما بر افکار وی یا قواعد روان­شناختی منطبق نمی­شود، مجبور است راهی پیدا کند که آنها را مرتبط یا هماهنگ کند. راه های مختلفی برای از بین بردن این ناهماهنگی وجود دارد مانند توجیه کردن. مثلا فردی که پول زیادی برای خرید گوشی هوشمند پرقیمتی پرداخت کرده است مجبور است آن را توجیه کند. علاوه بر مکانیزم توجیه، مکانیزم تغییر نیز در مواقع تعارض و ناهماهنگی شناختی به کار گرفته می­شود. این تغییر می­تواند یکی از دو نوع شناخت را در برگیرد ، بدین صورت که در مواردی که  فردی مجبور به پذیرش اجباری نظری شده است، ممکن است پس از مدتی تغییر نگرش دهد. به عبارت دیگر در صورتی که شخصی در برابر دیگران عملی انجام دهد که با باورهای او مغایرت دارد، پیش­بینی می­شود که ناسازگاری در پی آورد. یک راه خلاص شدن از این ناسازگاری­ تغییر باورهای شخصی به منظور همنوایی با رفتار عمومی است. مثلا در مورد مثال گوشت­های فرآوری شده پیش بینی می شود رفتار مصرف تغییر ­کند یا به اطلاعات در مورد مضرات مصرف بی اعتنایی شده و مورد پذیرش قرار نگیرد و با ارائه شواهد مطالعات و یافته­های همسو با رفتار فرد بی­ارزش جلوه داده شوند.

اصول نظریه

نظریه­های هماهنگی شناختی در حوزه ارتباطات حول این فکر توسعه یافته­ که افراد برای سازگاری میان نگرش­ها، باورها و ارزش­ها و یا رفتارهای خود چه واکنش هایی نشان می­دهند. خلاصه اینکه نظریه ناهماهنگی شناختی فستینگر بر مبنای توجه به رابطه ناهماهنگ میان دو عنصر شناختی در یک فرد متمرکز است و اینکه شخص در موقعیت­های ناهماهنگ برای کاهش ناهماهنگی یا پرهیز از آن ناگزیراقداماتی را انجام می­دهد. این نظریه علاوه بر این تلاش می­کند رفتارهای شخصی را در مواقع عدم هماهنگی یا حفظ ناهماهنگی شناختی توضیح دهد.

 

کاربرد ناهماهنگی شناختی در تبلیغات تجاری و ی

مواجهه گزینشی و توجه گزینشی دو مفهوم مهم در حوزه اقناع مخاطب است. هر ارتباط­گر در تبلیغات تجاری یا ی بایستی راهکارهایی برای گذر از مواجهه گزینشی و توجه گزینشی بیندیشد و تلاش کند ارتباط­گیران ناهماهنگ با پیام مورد نظر را جذب کند. نظریه ناهماهنگی می­گوید هنگامی که ناهماهنگی وجود دارد ما نه تنها کوشش می­کنیم که آن را از بین ببریم، بلکه از برانگیخته شدن آن نیز جلوگیری می­کنیم. بر این اساس بیشترافراد غالبا خود را در معرض اطلاعات ی­ که با نگرش و رویکرد آنها در تناقض است قرار نمی­دهند. اگر این نظر را بپذیریم پایان کار تبلیغات  محتمل است اما مطالعات بیشتر نشان داده­اند که سودمندی متصوره اطلاعات یکی از راهکارهایی است که بنا به نظر بعضی پژوهشگران می­تواند فردی را وادار کند تا به اطلاعات ناهماهنگ توجه کند و احتمالا افراد از اطلاعات متناقضی که جالب، برجسته یا سرگرم­کننده باشند، اجتناب نخواهند کرد. علاوه براین کسانی که در سنین نوجوانی و جوانی قرار دارند و عقاید جافتاده و دیرپایی ندارند نیز ممکن است به خاطر نوجویی و کنجکاوی خود دنبال اطلاعات جدید و چالش برانگیز باشند.

یک پژوهشگر ارتباطات به نام مک­گوایر می­گوید ما معمولا توسط افراد و رسانه­هایی که با ما در خصوص موضوع­های مهم  هم نظر هستند احاطه شده­ایم. با این حال، این به آن معنا نیست که فعالانه از اطلاعات متناقض اجتناب کنیم. در عین حال مطالعات دو پژوهشگر دیگر به نام سیرس و فریدمن نشان می­دهد که شواهدی مبنی بر تایید این فرضیه، به خصوص در مورد اجتناب از اطلاعات متناقض، وجود ندارد. پژوهش­های بعدی شرایط تصور ارزش برجستگی و تازگی اطلاعات متناقض، تصور استفاده از اطلاعات هرچند متناقض در حل یک مساله، اعتماد به موضع اولیه عقاید و رفتار خود توسط افراد، تعهد به پنداشت یا انتخاب و هنجار روشنفکرانه که بر اساس آن اکثر افراد از اطلاعات متناقض اجتناب نمی­کنند باعث می­شود که اطلاعات متناقض به اطلاعات حمایت­کننده ترجیح داده شده و افراد خود را در شرایط ناهماهنگی شناختی قرار دهند. چنین وضعتی می تواند موجب تلاش فکری بیشتر و رسیدن به نظریه ها و راه حل های جدید و متفاوت بشود.

 

شباهت و تفاوت نظریه ناهماهنگی شناختی با دیگر نظریه­های هماهنگی شناختی

شباهت این نظریه با نظریه تعادل هایدر، تقارن نیوکام و همخوانی ازگود این است که هر چهار نظریه در پی توضیح مکانیسم­های هماهنگی شناختی هستند. اهمیت این دسته نظریه­ها در این است که تنها در شرایط هماهنگی و نظم است که امکان پیش­بینی وجود دارد و تنها در شرایط پیش­بینی­پذیر است که امکان برنامه­ریزی محقق می­شود. لذا هر چهار نظریه بر وم هماهنگی تاکید دارند و بر این فرض استوارند که ناهماهنگی موجب تنش روان­شناختی یا ناراحتی اجتماعی و فرهنگی در انسان­ می­شود که نتیجه آن فشار درونی برای از میان بردن یا کاهش ناهماهنگی و در صورت امکان، حصول هماهنگی است. اما تفاوت میان این چهار نظریه به سطح تحلیلی آنها مربوط است، در حالیکه دو نظریه تعادل و همخوانی به دنبال توضیح هماهنگی یا ناهماهنگی در سطح کنش شخصی هستند؛ دو نظریه تقارن و ناهماهنگی شناختی سطح تحلیل خود را به ارتباطات میان فردی معطوف ساخته­اند. علاوه بر این تفاوت اصلی، تفاوت­های دیگری نیز می­توان بیان کرد که تفصیل آن را در کتابهای نظریه های ارتباطات می توان دنبال کرد.


 کتاب با ترجمه حمیدرضا خطیبی از سوی دفتر مطالعات و برنامه‌ریزی رسانه‌ها منتشر شد.

به گزارش روابط‌عمومی دفتر مطالعات و برنامه‌ریزی رسانه‌ها، کتاب رومه‌نگاری پهپادی، حاصل جدیدترین و عمده‌ترین منابع تحقیقاتی در زمینه رومه‌نگاری مبتنی بر پهپاد است که گزارش مشروح آن توسط سه تن از محققان دانشگاه آکسفورد بریتانیا به نام‌های دیوید کولدبرگ»، مارک کورکوران» و رابرت جی. پیکارد» تهیه شده است.

این گزارش در واقع جمع‌بندی همایش بزرگی است که در سال 2013 از سوی مؤسسه تحقیقات رویترز در بریتانیا و در محل آکسفورد برگزار شد و در جریان آن صدها محقق و فعال حرفه‌ای و متخصصان حیطه‌های مختلف رسانه‌ای، مهندسی و حقوقی در زمینه رومه‌نگاری مبتنی بر پهپاد و سرفصل‌های مهم آن به بحث و تبادل‌نظر پرداختند.

امروزه رومه‌نگاری و حوزه رسانه به مدد انقلاب فناوری و ظهور تکنولوژی‌های مدرن ارتباطات که از نیمه دوم قرن بیستم آغاز شده، دستخوش تحول و دگرگونی عمیقی شده و اشکال متفاوتی یافته است.

رومه‌نگاری پهپاد که موضوع این کتاب محسوب می‌شود، نوعی از رومه‌نگاری است که از پهپاد یا پرنده بدون سرنشین، یا سیستم‌های هوایی کنترل از راه دور برای برآوردن اهداف رومه‌نگارانه استفاده می‌کند. گرچه پهپاد در حیطه خبر هنوز ابزار جدیدی محسوب می‌شود، اما این وسیله هوایی فرصت‌هایی برای کشف شکل‌های جدیدی گزارش در اختیار می‌گذارد که می‌تواند دسترسی رومه‌نگاران را به جاهایی که خود قادر به حضور در آن نیستند امکانپذیر سازد.

کاربرد پهپاد به‌عنوان ابزار رسانه‌ای و تحقیقات در این حیطه، همچنان در مرحله استقرا قرار دارد و طی آن محققان می‌کوشند با بررسی انواع داده‌ها در حیطه جدید به روابط ‌اجتماعی بین متغیرها پی‌ببرند و با شناسایی آنها فرضیه‌های مختلفی را عرضه کنند و مورد تحقیق و بررسی قرار دهند.

در حال حاضر مبحث رومه‌نگاری مبتنی بر پهپاد در سه فصل اصلی تقسیم‌بندی می‌شود و شامل ابعاد فنی و تکنولوژیک پهپاد، ملاحظات اخلاقی و حقوقی و ت‌گذاری این حیطه و در نهایت خبرها و کاربردهای رسانه‌ای و رومه‌نگارانه این تکنولوژی است که با گذر زمان انتظار می‌رود این حوزه از رومه‌نگاری دستخوش تحولات بزرگی شود و سرفصل‌ها و زیر مجموعه‌های متعددی پیدا کند.

کتاب حاضر که توسط حمیدرضا خطیبی رومه‌نگار با سابقه ایرانی به فارسی ترجمه شده، از پنج فصل و یک مقدمه تشکیل شده است و در هر یک از فصول کتاب رومه‌نگاری پهپادی از زوایای مختلف مورد بررسی قرار گرفته است.

فناوری ادوات بدون سرنشین هدایت‌شونده از راه دور، ملاحظات ت‌گذاری، نظارتی و حقوقی، مسائل عملیاتی استفاده از پهپاد در حیطه رومه‌نگاری، موارد کاربرد در رومه‌نگاری پنهان، حریم شخصی، آزادی‌های مدنی و ایمنی رومه‌نگار، بعضی از مباحث مهم کتاب هستند. در فصل پنجم کتاب نیز گزارش مشروح نشست تخصصی رومه‌نگاری پهپادی که 7 خرداد 1397 در دفتر مطالعات و برنامه‌ریزی رسانه‌ها برگزار شده بود آورده شده است.

چاپ نخست کتاب رومه‌نگاری پهپادی» نوشته دیوید کولدبرگ»، مارک کورکوران» و رابرت جی. پیکارد»، با ترجمه حمیدرضا خطیبی، در قطع رقعی، 110 صفحه، و شمارگان 1000 نسخه، مهر ماه سال 1397 از سوی دفتر مطالعات و برنامه‌ریزی رسانه‌ها منتشر و به بازار عرضه شده است.


رسانه‌ها می‌توانند به شما تلقین کنند نظر شما در یک موضوع خاص در اقلیّت است و به این شکل شما را وادار به سکوت کنند»؛ این همان نظریه مارپیچ سکوت» است که سال‌هاست توسط تگذاران رسانه مورد استفاده قرار می‌گیرد. طبق این نظریه، کسانی که رسانه‌ها را کنترل می‌کنند، با این روش هر روز تعداد بیشتری از مردم را به سکوت درباره یک موضوع وادار می‌کنند. اما با ظهور شبکه‌های اجتماعی این ت قدیمی هم با اما و اگرهایی روبه‌رو شد و  پژوهشگران متعددی این تغییر و تحولات را بررسی کرده‌اند تا بفهمند نظریه مارپیچ سکوت» در شبکه‌های اجتماعی به چه شکل در آمده است.

مارپیچ سکوت چیست؟

نظریه مارپیچ سکوت» را خانم الیزابت نوئل نئومان در سال 1973 مطرح کرد؛‌ در آن سال‌ها رادیو و تلویزیون، رسانه‌های اصلی جامعه بودند که بیشترین تأثیر را بر مردم می‌گذاشتند. در این نظریه سه ادعا مطرح شد که مرتبط با هم و نشان‌دهنده علت تاثیر این مارپیچ هستند. اول اینکه مردم در رفتارها، آمد و شدها و ارتباطات روزمره، افکار عمومی غالب و نظر اکثریت و اقلیت را درک می‌کنند. یعنی به صورت شهودی می‌فهمند یا حس می‌کنند که در هر موضوع، اکثریت چه موضعی دارند. نکته دوم اینکه مردم نمی‌خواهند در یک موضوع در گروه اقلیت باشند و از انزوا و فشار گروهی می‌ترسند. و سومین نکته همان شرایطی است که منجر به مارپیچ سکوت می‌شود؛ اینکه مردم از از ترس انزوا و زیر فشار قرار گرفتن و برای اینکه مورد طعن و تمسخر و یا طرد و بی‌اعتنایی قرار نگیرند، سکوت می­‌کنند.

در ادامه، رسانه‌های جمعی افکار و عقاید اکثریت را به‌عنوان عقاید غالب و مسلط منتشر می‌کنند و همین باعث شدیدتر شدن این روند می‌شود. به این صورت که حتی بین خود این اقلیّت، حمایت میان فردی از عقیده مشترکشان ضعیف می‌شود. در نتیجه تعداد افرادی که این عقیده‌شان را پنهان می‌کنند  و یا به عقیده اکثریت گرایش پیدا می‌کنند، روز به روز بیشتر می‌شود. این روند مارپیچی از سکوت را شکل می‌دهد که در نهایت به خاموشی یک نظر و فراگیر شدن نظر دیگر می‌انجامد.

رسانه‌ها پا را فراتر می‌گذارند

با گسترده‌تر شدن رسانه‌ها و بیشتر شدن ارتباط مردم با آن‌ها، شکل‌گیری مارپیچ سکوت توسط آن‌ها از این هم فراتر رفته است. به این صورت که تگذاران رسانه‌ها بر روی عقیده و نظری به‌عنوان نظر اکثریت مردم مانور می‌دهند که ممکن است در واقع اکثریت نباشد. اما با تلقین این موضوع و مانور روی آن،‌ بقیه را به سکوت در مقابل آن مجبور می‌کنند. این روش باعث می‌شود به‌تدریج افراد بیشتری حس کنند که نظرشان در اقلیت است و ترجیح دهند سکوت کنند و نظر مخالف ندهند. در نتیجه رفته‌رفته این مارپیچ گسترده‌تر می‌شود و عقیده مطلوب آن رسانه‌ها در جامعه فراگیر و تثبیت می‌شود.

شبکه‌های اجتماعی معادلات را عوض می‌کند

ظهور شبکه‌های اجتماعی،‌ فضای متفاوتی را برای بیان نظرات افراد و شنیدن نظرات سایرین ایجاد کرد. این تغییرات دو اتفاق مهم را شکل داده است؛ اول اینکه اعضای جامعه می‌توانند نظرات خود را در بدون نیاز به رسانه‌های کلاسیک،‌ با دسته گسترده‌تری از افراد به اشتراک بگذارند و در فضای مجازی منتشر کنند. پس تولید محتوا در این رسانه‌های نوین دیگر در کنترل و انحصار رسانه‌های رسمی نیست. دوم اینکه برای افراد این امکان فراهم شده است که بدون آشکار نمودن هویت واقعیشان، نظرات خود را بیان کنند. در نتیجه هم ترس از انزوا کمتر شد و هم اینکه انعکاس عقاید، دیگر در انحصار رسانه‌های رسمی نیست. این روند منجر به کمرنگ شدن نظریه مارپیچ سکوت در شبکه‌های اجتماعی شده است.

دکتر علیرضا دهقان،‌ از اساتید صاحبنظر حوزه ارتباطات در این خصوص می‌گوید: در فضای مجازی امکان برقراری شرایط یک‌صدایی و جلوگیری از تنوع عقاید و نظرها کمتر است. از طرف دیگر در این فضا افراد نگرانی از عکس العمل منفی دیگران ندارند و ترس از انزوا همانند ارتباطات افراد در فضای فیزیکی نیست. بنابراین با وجود فضای مجازی که در مورد آن کنترل دولتی وجود نداشته باشد شکل‌گیری افکار عمومی در  قالب مارپیچ سکوت چندان محتمل نیست.»

در خصوص ارتباط مارپیچ سکوت با شبکه‌های اجتماعی پژوهش‌های متعددی انجام شده است. مثلا پورتن» و ایلدرز» دو تن از اساتید دانشگاه دوسلدورف آلمان، به بررسی این موضوع پرداخته‌اند که ارتباطات آنلاین چگونه بر درک افراد از جو حاکم و ابراز عقیده‌شان در این فضا تاثیر می‌گذارد. در این پژوهش که در ژورنال مطالعات رسانه چاپ شده،‌ آن‌ها اینگونه استدلال می‌کنند که در شبکه‌های اجتماعی اولویت داشتن محتواهایی که توسط کاربران تولید می‌شود به محتوای رسانه‌های جمعی باعث شده است که درکی که عموم مردم از حال و هوای نظرات سایرین دارند،‌ متفاوت شود. یعنی این دیگر رسانه‌های جمعی نیستند که به مردم می‌گویند کدام نظرات در اقلیت هستند و کدام اکثریت؛ بلکه خود مردم وزن مواضع مختلف را در نظرات کاربران شبکه‌های اجتماعی می‌بینند و نتیجه می‌گیرند. این درکِ متفاوتی که در مورد فضای نظرات برای کاربران شکل می‌گیرد حتی روی تمایل آن‌ها نسبت به اظهارنظر در خصوص یک موضوع نیز اثر می‌گذارد. یا نظرات تعداد بیشتری از هم‌فکران خود را می‌بیند و این باعث می‌شود حتی اگر در اقلیت باشند،‌ به‌خاطر امکان اظهارنظر آزادانه‌تر در شبکه‌های اجتماعی، شجاعت بیشتری برای بیان عقیده خود پیدا کنند. یا چون در شبکه‌های اجتماعی برخلاف رسانه‌های رسمی، نظرات اکثریت بازتکرار نمی‌شود، دیگر خود را اقلیت نمی‌دانند و نظرشان را بدون ترس از انزوا بیان می‌کنند. بنابراین عملا شبکه‌های اجتماعی باید فضایی برای شکستن مارپیچ سکوت فراهم کند. اما آیا اما آیا در واقعیت هم چنین اتفاقی می‌افتد؟

 

صفر و یکی ها هم به دام مارپیچ می‌افتند

کیت همپتون، استاد رسانه دانشگاه میشیگان آمریکا تصمیم گرفت این موضوع را در شبکه‌های اجتماعی بررسی کند. او پژوهشی با مشارکت 00 نفر طراحی کرد تا نحوه اظهارنظر مردم آمریکا در خصوص افشاگری‌های اسنودن در فضای حقیقی و شبکه‌های اجتماعی را مقایسه نماید. این موضوع از این جهت به‌عنوان یک مثال قابل استناد انتخاب شد که در جامعه آمریکا مناقشه‌های زیادی در مورد آن ایجاد شده و عملا یک دوقطبی از موافقین و مخالفین شکل گرفته بود.

یافته‌های این پژوهش نشان داد در شبکه‌های اجتماعی افراد چنانچه احساس کنند نظرشان از سمت دنبال‌کنندگانشان پذیرفته شده نیست یا دوستانشان در شبکه اجتماعی با آن مخالف هستند، از اظهار آن خودداری می‌کنند. درواقع، این همان مارپیچ سکوت الیزابت نئومان بود که حالا خود را در شبکه‌های اجتماعی بازتولید می‌کرد. در دنیای حقیقی مردم از از ترس انزوا و زیر فشار قرار گرفتن و برای اینکه مورد طعن و تمسخر و یا طرد و بی‌اعتنایی قرار نگیرند، سکوت می­‌کنند. اینجا نیز کاربران شبکه‌های اجتماعی از ترس اینکه دنبال‌کنندگان و یا دوستانشان واکنش نامطلوبی نسبت به نظرشان نشان دهند، سکوت در موضوع مورد مناقشه را ترجیح می‌دهند.

به‌عبارت دیگر تنها نوع جامعه و شکل واکنش‌ها عوض شده اما وضعیتی که سکوت را می‌سازد و تشدید می‌کند،‌ تغییر نکرده است. حتی در شبکه‌های اجتماعی هم فشار روانی حاصل از نظرات مخالف، فرد را به سکوت وادار می‌کند. در نتیجه باز هم در شبکه‌های اجتماعی عقیده اکثریت (یا گروهی که تصور می‌شود در اکثریت هستند) غالب می‌شود. این پژوهش در مقالات بسیاری مورد استناد قرار گرفته است و آنچه به‌عنوان نتیجه اصلی آن عنوان می‌شود این است: یک مارپیچ سکوت در شبکه‌های اجتماعی وجود دارد.»

منیگ هانگ ونگ» استاد دانشگاه فنگ چین نیز در پژوهش دیگری به این نتیجه رسید که کسانی که از شبکه‌های اجتماعی برای بیان احساساتشان استفاده می‌کنند و نه برای متقاعد کردن دیگران، ممکن است حتی سطح فعالیتشان را پایین بیاورند و یا کلا آن شبکه اجتماعی را ترک کنند؛ یعنی همان اتفاقی که در مارپیچ سکوت می‌افتد. در نتیجه بحث‌ها حول موضوع در شبکه اجتماعی یکطرفه و دارای سوگیری می‌شود.

این موضوع زمانی تشدید می‌شود که یک عقیده توسط افرادی مطرح شود که نفوذ و محبوبیت بیشتری در شبکه‌های اجتماعی دارند. مانند سلبریتی‌ها،‌ یون یا شخصیت‌های سرشناس فعال در شبکه‌های اجتماعی و یا توسط صفحات و یا کانال‌هایی که توسط سازمان‌ها یا رسانه‌های رسمی حمایت می‌شوند و تبدیل به مرجع شبکه‌های اجتماعی شده‌اند. یک سلبریتی یا یک اکانت شاخص و پرنفوذ ممکن است نظر شخصی خود را به‌عنوان عقیده اکثر مردم در صفحه خود منتشر کند و این موضوع توسط هوادارانش وزن پیدا کند و با ایجاد موج در شبکه اجتماعی، فضا را برای ابراز نظر مخالف تنگ کند. این منجر به شکل‌گیری همان مارپیچ سکوتی می‌شود که قبلا توسط رسانه‌های رسمی ایجاد می‌شد. با این تفاوت که در شبکه‌های اجتماعی، مردم کمتر متوجه این فرایند می‌شوند و به اکانت‌های پرطرفدار بیشتر اعتماد می‌کنند و تصور می‌کنند که عقیده القا شده،‌ نظر اکثریت است.

مارپیچی که ابزار دست قدرت می‌شود

تمداران یا صاحبان قدرت این قابلیت را مغتنم شمرده‌اند و با اعمال نفوذ بر سلبریتی‌ها و افراد شاخص شبکه‌های اجتماعی تلاش می‌کنند عقیده و نظر خودشان را از زبان آن‌ها مطرح کنند تا از این طریق به‌عنوان خواست عمومی جا بیفتد. در کشور ما نیز یون به همین خاطر ارتباط تنگاتنگ و نزدیکی هم با سلبریتی‌ها و هم با اکانت‌های شاخص و گردانندگان صفحات پرطرفدار در شبکه‌های اجتماعی برقرار می‌کنند. این اتفاق به‌ویژه حوالی انتخابات‌ها و همین‌طور در موضوعات حساس کشور بیشتر می‌شود و مثلا به ناگاه یک جناح ی یا یک عقیده مشخص به‌صورت گسترده در شبکه‌های اجتماعی مورد توجه اکانت‌های پرمخاطب قرار می‌گیرد تا بعد از مدتی به‌عنوان خواست عموم جا بیفتد؛ به‌گونه‌ای که کمتر کسی قادر به ابراز نظر مخالف نسبت به آن باشد.

منبع: فارس پلاس؛ سیده راضیه حسینی


گفت: یعنی بد است بگویم نفهمیدم ولی به ولایت اعتماد دارم؟» گفتم: خوب است. ولی خیلی حداقلی است. اگر نفهمی و اعتماد کنی، عبور می‌کنی و به زندگی‌ات می‌رسی. ولی اگر بفهمی، کمک می‌کنی حرف ولی جلو برود.»


محسن مهدیان: گفت: من که متوجه نشدم چرا رهبری چنین تصمیمی گرفت؛ اما از سر ولایت پذیرفتم.» گفتم احسنت؛ اما هنری نیست. گفت چرا؟ گفتم سال‌ها پیش با مرحوم ابراهیم یزدی مصاحبه می‌کردم. می‌گفت: من به ولایت فقیه اعتقادی ندارم اما التزام عملی به ایشان دارم.»

گفت: یعنی بد است بگویم نفهمیدم ولی به ولایت اعتماد دارم؟» گفتم: خوب است. ولی خیلی حداقلی است. اگر نفهمی و اعتماد کنی، عبور می‌کنی و به زندگی‌ات می‌رسی. ولی اگر بفهمی، کمک می‌کنی حرف ولی جلو برود.»

تعابیری از این دست که رهبری بیشتر می‌فهمد و ما نمی‌فهمیم» ظاهر زیبایی دارد اما ناشی از کم‌کاری و سلب مسئولیت ماست.

رهبر به فهم من و تو نیاز دارد نه فقط اعتمادت. عقلت را می‌خواهد نه صرفاً اطاعتت. عمل وقتی قیمت دارد که از سر علم باشد نه جهل.

جوانی که چون و چرا کند تا تصمیم رهبری را بفهمد بسیار جلوتر است از کسی که نمی‌فهمد و اعتماد می‌کند. چون اولی عقلش را به کار بسته است و اگر در نهایت متوجه شود خودش ناصر امام می‌شود.

مدت‌ها پیش جناب صفار هرندی خاطره‌ای تعریف کرد تاریخی. (نقل به مضمون) می‌گفت با جمعی از اهالی رومه کیهان خدمت رهبری رسیدیم. پیش از سخنان ایشان هرکس سخنی گفت تا نوبت من رسید. من خطاب به رهبری گفتم به جوانان انقلابی می‌گویم شماها باید دست بر قبضه شمشمیر و چشم به چشم رهبری باشید و با اشاره ایشان اقدام کنید.

اما رهبرانقلاب پاسخی می‌دهند که به نظر بسیار آموختنی است. ایشان به آقای هرندی می گویند: تعبیر لطیفی است. اما کارگشا نیست. این‌ها که همیشه چشمشان نمی‌تواند به چشم من باشد. بصیرتی لازم است که هرجا تشخیص دادند اقدام کنند.»

جوان انقلابی زمانی به وظیفه‌اش عمل کرده است که نقشه رهبری را فهم کند و برای تحقق آن اقدام کند. نه اینکه فقط گوش به فرمان باشد تا هر وقت رهبری سخنی گفت آن را تکرار کند.

جوان مؤمنی که تلاش می‌کند اندیشه و نقشه رهبری را بفهمد و عمل کند، حتی اگر اشتباه کند ده‌ها برابر بهتر از فردی است که می‌نشیند تا رهبری حرفی بزند و بعد اقدام کند. مثل خیلی از این ت‌مداران به ظاهر اصولگرا.

منبع: مجله فارس‌پلاس 


ترامپ با صراحت اعلام کرده است که شخصاً دستور ترور سردار سلیمانی را صادر کرده است. آقای ظریف از مذاکره با قاتل سردار سلیمانی شهید چه هدفی را دنبال می‌کنند؟! و آیا اظهارات ایشان نادیده گرفتن خون پاک سردار سلیمانی و یاران شهیدش نیست؟!


خبرگزاری فارس،گروه دیدگاه؛ حسین شریعتمداری» در واکنش به مصاحبه جدید محمدجواد ظریف با نشریه آلمانی اشپیگل» که در آن گفته بود دولت ترامپ می‌تواند گذشته‌اش را جبران کند، تحریم‌ها را بردارد و به میز مذاکره بازگردد، در یادداشتی نوشت:

   آقای دکتر ظریف وزیر محترم امور خارجه کشورمان که با نشریه آلمانی اشپیگل مصاحبه می‌کرد در پاسخ به این سؤال خبرنگار که آیا احتمال مذاکره با آمریکا پس از ترور سردار سلیمانی کمرنگ شده است»؟ گفت؛ نه، من هرگز این احتمال را رد نمی‌کنم که مردم رویکرد خود را تغییر دهند و واقعیت را بشناسند. برای ما مهم نیست که چه کسی در کاخ سفید نشسته است. مهم است که آنها چگونه رفتار می‌کنند. دولت ترامپ می‌تواند گذشته خود را اصلاح کند، تحریم‌ها را برداشته و به میز مذاکره برگردد. ما هنوز در پای میز مذاکره هستیم و این آنها بودند که میز مذاکره را ترک کردند»!
درباره اظهارات آقای ظریف گفتنی است که؛
الف- ترامپ با صراحت اعلام کرده است که شخصاً دستور ترور سردار سلیمانی را صادر کرده است. آقای ظریف از مذاکره با قاتل سردار سلیمانی شهید چه هدفی را دنبال می‌کنند؟! و آیا اظهارات ایشان نادیده گرفتن خون پاک سردار سلیمانی و یاران شهیدش نیست؟!
ب- آقای ظریف شاهد بودند که ده‌ها میلیون نفر در ایران و ده‌ها میلیون دیگر در مجموعه شهرهای مختلف جهان اسلام در شهادت سردار سلیمانی به سوگ نشستند و بدون استثناء ضرورت انتقام از آمریکا را فریاد زدند، بنابراین باید از وزیر خارجه کشورمان پرسید کجای دیدگاه جنابعالی با خواست مردم ایران و سایر ملت‌های مسلمان همخوانی دارد؟! و جنابعالی که نظرتان با خواست و نظر تمامی مردم ایران مغایر و متضاد است، وزیر خارجه کدام ایران هستید؟!
ج- شاید دیدگاه آقای را باور کرده‌اید که ادعا می‌کرد شب عاشورا، امام حسین علیه‌السلام با عمر‌سعد مذاکره کرد؟! این دیدگاه به‌اندازه‌ای عوامانه است که نیازی نیست علیه آن استدلالی آورده شود. در کجای دنیا، نهیب دلاورانه علیه دشمن را مذاکره ترجمه می‌کنند که جنابعالی به تلویح و آقای رئیس‌جمهور به تصریح چنین
کرده‌اید؟!
د- برفرض که نظر حضرت امام(ره)که آمریکا شیطان بزرگ است» را نادیده گرفته و یا از آن غفلت کرده‌اید! حالا جدای از دیدگاه حکیمانه امام راحل(ره) بفرمائید آمریکا باید به کدام توطئه و قتل عام انسان‌های بی‌گناه و نقض عهد و پیمان و. دست بزند تا جنابعالی هم مانند سایر ملت‌های آزاده دنیا، آمریکا را شیطان بزرگ
بدانید؟!
هـ- جنابعالی در دانشگاه علامه طباطبایی بعد از آنکه فهرستی از نقض عهد‌ها و پیمان‌شکنی‌های پی‌در‌پی آمریکا را برشمردید، اعلام فرمودید که؛ کسی از این پس نمی‌تواند به امضای آمریکا اعتماد کند». حالا چه شده که برخلاف نظر قبلی خود از احتمال مذاکره با آمریکا سخن
می‌گویید؟!
و -  فرموده‌اید: دولت ترامپ می‌تواند گذشته خود را اصلاح کند، تحریم‌ها را برداشته و به میز مذاکره برگردد. ما هنوز در پای میز مذاکره هستیم و این آنها بودند که میز مذاکره را ترک کردند»! آقای ظریف! برفرض محال، آقای ترامپ نصیحت شما را بپذیرد و توبه کند! و تحریم‌ها را بردارد! در آن صورت قرار است با آمریکا درباره چه موضوع و مسئله‌ای مذاکره کنید؟! موضوع مذاکره را آمریکا با صد زبان و بارها اعلام کرده است، توقف صنایع موشکی ایران و دست‌کشیدن از حمایت جبهه مقاومت! جناب ظریف! اگر صنایع موشکی کشورمان نبود یک شبه ایران را با خاک یکسان کرده بودند و اگر حمایتمان از جبهه مقاومت که سردار سلیمانی سرآمد آن بوده و هست در میان نبود، امروز باید شاهد قتل‌عام مردم مظلوم کشورمان و به برده گرفته شدن نوامیس ملت توسط تروریست‌های تکفیری داعش بودیم! آیا غیر از این است؟! هنوز چند روزی از کارکرد حماسی موشک‌های سپاه در ضربه سخت به آمریکا نمی‌گذرد. چه زود این کاربرد اقتدار‌آفرین و دشمن‌سوز را به فراموشی سپرده‌اید!
حضرتعالی در مصاحبه تلویزیونی به مناسبت شهادت سردار دلها از رابطه نزدیک خود با آن شهید بزرگوار سخن گفتید. آیا حمایت از جبهه مقاومت و تلاش پیگیر برای تقویت توان نظامی و صنایع موشکی کشورمان از جمله خصوصیات سپهبد شهید نبود؟!
ز- جناب ظریف! هنوز چند روزی بیشتر از بیانات رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه حماسی تهران نمی‌گذرد که تاکید فرمودند ما از مذاکره هم ابایی نداریم، البته نه مذاکره با آمریکا؛ بلکه از مذاکره با دیگران ابایی نداریم. مذاکره نه از موضع ضعف بلکه از موضع قوت و قدرت. به یاری خدا دارای قدرت هستیم و قوی‌تر هم خواهیم شد». باید این بند را در صدر وجیزه پیش‌روی جای می‌دادیم ولی از آنجا که عده‌ای اصرار دارند بیانات حضرت آقا را در حد و ‌اندازه یک توصیه اخلاقی جلوه دهند، اشاره به آن را بعد از ذکر دلایل روشن و خالی از ابهامی جای دادیم که تقریباً تمامی آنها وام گرفته از بیانات مستدل حضرت ایشان است و به وضوح نشان می‌دهد که به قول رهبر معظم انقلاب، مذاکره با آمریکا علی‌رغم عهد‌شکنی‌های پی‌درپی و جنایات بی‌شماری که علیه مردم کشورمان مرتکب شده است
سمَ مهلک» است.
ح- آمریکا با همه توان در پی آن است که از ایران اسلامی صدایی متفاوت و مغایر با صدای انقلاب بشنود و متاسفانه آقای ظریف بی‌آنکه بدانند، با اظهارات خویش در مصاحبه با اشپیگل این فرصت را در اختیار دشمن
قرار ‌داده‌اند!


به گزارش روابط عمومی موسسه خانه کتاب، هفتمین نشست از سلسله نشست‌های مسئله فرهنگ دوشنبه نهم دی‌ماه با حضور رضا داوری‌اردکانی (استاد فلسفه دانشگاه تهران) و سیدمصطفی محقق‌داماد (استاد حقوق دانشگاه شهید بهشتی) در سرای اهل قلم برگزار شد.



سیدمصطفی محقق‌داماد در این نشست گفت: تا پیش از ملاصدرا معتقد بودند که نفس آدمی دانش و صور و علم را می‌پذیرد ولی نفس خود مشخصا نفس است. علم صورتی است که شخص در ذهنش تصور می‌کند و به وسیله نفس حتی تا قوه خیال هم کشیده می‌شود. تئوری ملاصدرا درباره نفس می‌گوید که علم و آگاهی یک صورت نیست که در یک اتاق جای بگیرد و منجر به رسیدن به آگاهی شود. نفس آدمی وجودی بالقوه است و با آگاهی رشد می‌کند و به رشد و تعالی می‌‌رسد. آگاهی تعالی نفس آدمی است. درواقع حرف ملاصدرا این است که معقول به ذات که عین آگاهی است با نفس متحد می‌شود و با دانش و آگاهی هم رشد می‌کند. یعنی رشد بیشتر آگاهی رشد بیشتر نفس است و رشد بیشتر نفس یعنی داشتن آگاهی بیشتر.

او سپس درباره اهمیت فرهنگ در چنین خوانشی بیان کرد: به‌نظر می‌رسد فرهنگ یک ملت رشد فکری آن ملت است و معلومات و آداب و رسوم و اخلاق و ادب اجتماعی آحاد مردم است که فرهنگ را می‌سازد. اگر جامعه همچون نفس یک موجود زنده باشد، با فرهنگش رشد می‌کند یا افول. رشد اجتماعی و فرهنگی رشد یک ملت است. درواقع آداب و رسوم و اخلاق اجتماعی برای یک جامعه موجب تشکیل فرهنگ می‌شوند و این فرهنگ می‌تواند ابزاری برای رشد باشد. اگر جامعه‌ای از نظر معرفت و اخلاق رشد کند یعنی فرهنگش رشد کرده است.

این استاد حقوق همچنین با اشاره به آیه‌الکرسی متذکر شد: خداوند در این آیه از قرآن انگیزه پیشرفت و تعالی یک جامعه را حکومت و قدرت مشروع معرفی می‌کند و شرح می‌دهد که کدام جوامع به بالندگی می‌رسند و کدام‌ها نه. به دیگر سخن طاغوت یا قدرت نامشروعی که قرآن می‌گوید موجب عقب‌گرد یک جامعه است. بنابراین اگر دیدیم جامعه‌ای پیشرفت و رشد فرهنگی کرده یعنی حکومت آن مشروع است و برعکس اگر از نظر فرهنگی و اخلاقی افول داشته به خاطر عدم مشروعیت حکومتش است. ملت‌ها هم مثل جامعه دارای حیات و نفس هستند که می‌تواند رشد کند یا به عقب برگردد. 

حجت الاسلام سید مصطفی محقق داماد


محقق‌دادماد ادامه داد: تعالی فرهنگی بر اساس ادب به معنای عام کلمه یعنی ادبیات، دانش و اخلاق و این‌ها معیارها و ملاک‌های ارزیابی فرهنگ یک جامعه هستند. سوال اینجاست که چرا ما در قرون ۴ و ۵ هجری جامعه‌ای با فرهنگ دارای بوعلی و فارابی و زکریا و خواجه‌طوسی و علامه حلی هستیم و بعد از این دو قرن پربار به س و افول می‌رسیم؟ راز این چرایی آزادی تفکر و بیان و قلم در این دو قرن است و اینکه کسی زبان‌ها را نبرید و قلم‌ها را نشکست پس موجبات رشد و تعالی فرهنگی هم فراهم شد. حالا اساسا این آزادی چه‌طور فراهم بوده و چرا در دوره‌های دیگر شاهد این آزادی نبوده‌ایم؟ ریشه مسئله همان قدرت‌ها و حاکمیت‌ها هستند که اگر عادل و مشروع باشند جامعه رشد و تعالی پیدا می‌کند و اگر طاغوتی باشند جامعه رو به تنزل عقب می‌رود.
 


رضا داوری‌اردکانی نیز در سخنان خود گفت: من از موضع تاریخی به مسئله فرهنگ نگاه می‌کنم. اساسا زندگی دو معنا و صورت دارد؛ یکی معنا و صورت زیست‌شناختی و حیاتی که تولد و بلوغ و مرگ دارد و دیگر صورتی که درست در مقابل فنای زندگی اول و سازنده است؛ یعنی زندگی با زبان و تفکر و خلق. آدمی زبان دارد و تاریخ را می‌سازد و بنیادگذار است؛ آن هم با اختیار، درواقع انسان می‌داند که محدودیت زمانی برای زندگی دارد و می‌خواهد به واسطه فرهنگ این محدودیت را بشکند و جاودانه شود.

او افزود: هیچ بشری را از ابتدای خلقت نمی‌شناسیم که آداب و اعتقاد نداشته باشد و تشخیص بد و خوب را ندارد. حالا ممکن است معیارهای بد و خوب در دوره‌های مختلف تاریخی متفاوت باشد. اختیار و آزادی مقولاتی مربوط به دوره جدید نیستند و از ازل آدمی با آزادی و اختیاز انتخاب کرده و ساخته است. می‌توان گفت زندگی و معاش گذری است برای رسیدن به فرهنگ و هیچ‌وقت و هیچ‌کجا فرهنگ و علم و معرفت برای معاش نبوده‌اند. هرچند در دوره جدید اتقاقات عجیبی افتاده و باعث شده فرهنگ هم در خدمت معاش دربیاید. این یعنی فرهنگ تا سطح روزمره پایین آمده یاشید زندگی تا سطح فرهنگ بالا رفته است. 

دکتر رضا اردکانی


استاد فلسفه دانشگاه تهران یادآور شد: به جز دوره جدید فرهنگ‌ها منجر به شکل‌گیری تمدن نشده‌اند و این یعنی ارتباط فرهنگ و زندگی خیلی زمینی‌تر و روزمره‌تر شده و حتی شعر و داستان و رمان هم به مسائل انسانی و ت و جامعه می‌پردازد. اومانیست‌ها بی‌دین نبوده‌اند اما دین را به فرهنگ تبدیل کرده‌اند و تفسیری از دیانت و مسیحیت ارائه می‌کنند که با اخلاق و عقل گره می‌خورد. توماس مور اروپا را سکولار نکرده بلکه او اروپای سکولار را پیش‌بینی کرده است. فرهنگ‌سازی با اختیار محقق می‌شود و نه با جبر و مامویت جهان جدید هم این است که تمدن‌ساز باشد. 

داوری‌اردکانی اضافه کرد: تفکر از ت و تمدن و تاریخ جدا نیست و نمی‌تواند باشد. تناسب بین علم و ادب و هنر و تاریخ و ت است که اروپا را به زندگی جدید و رفاه و توسعه کشانده است. هرچند عیب‌ها و نواقصی هم بوده و هست و به کمال نرسیده‌اند اما مسیر حرکت به طرف تعالی بوده است. در دوره جدید آن دو صورت زندگی و فرهنگی در هم آمیخته تا آدمی ارتقاء پیدا کند. قرون وسطی آدمی را خار و تحقیر کرده بود. ما هم امروز تابع این ارزش‌های جدید هستیم اما یادمان می‌رود که نسبت ما به فرهنگ جهان‌های غربی چگونه است. عیبی ندارد که به دنبال رفاه و حیات بهتر باشیم و باید بپرسیم پس چرا با وجود ورود ما به دوره جدید و تلاش برای توسعه و رفاه به آن نرسیده‌ایم؟ ما حتی کتاب‌هایی که می‌نویسیم فاقد نظم و انسجام لازمند.

او تصریح کرد: فکر کنم پاسخ این سوال در فرهنگ ماست. ما و همه کشورهای دیگر به تعبیر جامعه‌شناسی دانشمندان و متفکران بزرگ داشته و داریم اما چرا این فرهنگ به زندگی در رفاه و توسعه منجر نمی‌شود؟ ما فرهنگ اروپا را تنها گوش داده‌ایم و آموخته‌ایم اما به جان وارد نکرده‌ایم. ما یادمان می‌رود که نهج‌البلاغه تنها کتاب دینی نیست و کتاب تفکر هم هست. علمی که به جان نرسد فقط مصرف و خرج می‌شود و به تصوف و عمل نمی‌رسد و معرفت و فرهنگ به دنبال نمی‌آورد. ما نیاز داریم گذشته و فرهنگ خودمان را درک کنیم، نه با شرق‌شناسی غربی و از عینک آن‌ها. اگر ارتباط خودمان با غرب و مدرنیته را دست درک کنیم شاید داستان طور دیگری پیش برود. اگر در درک فلسفه و فرهنگ و علم مجتهد شویم راه تعالی هم برایمان باز می‌شود. نمی‌خواهم و نمی‌پسندم نسبت به این مسائل جواب نیست و تاریخ حرکت خودش را می‌کند. ما اگر می‌خواهیم تمدن اسلامی بسازیم باید توانایی و اختیار پیدا کنیم.


كودك از چه سني مي‌تواند موبايل داشته باشد؟ بچه‌ها از چه زماني مي‌توانند عضو شبكه‌هاي اجتماعي شوند؛ پيام بدهند و پيام دريافت كنند؟ متخصصان تربيت كودك، پاسخ‌هاي متفاوتي به اين پرسش‌ها مي‌دهند؛ اما انگار كودكان و نوجوانان گوش‌شان به اين حرف‌ها بدهكار نيست.

هر چه زمان مي‌گذرد، سن دسترسي به موبايل و عضويت در شبكه‌هاي اجتماعي پايين‌تر مي‌آيد. پدر و مادرها هم كه حريف بچه‌ها نيستند و معمولاً بعد از چند كشمكش نه چندان جدي، تسليم خواسته كودك خود مي‌شوند. راستي چه بايد كرد؟ در گذشته وقت زيادي از بچه‌ها در كوچه و خيابان سپري مي‌شد. آنها با هم بازي مي‌كردند و خسته به خانه مي‌آمدند. اكنون ديگر كودكان در بيرون از خانه بازي نمي‌كنند. غالب وقت آنها جلوي كامپيوتر و تلويزيون تلف مي‌شود.

پدر و مادرها از يك طرف دوست دارند، برای سرگرم كردن و احياناً تربيت فرزند، از تکنولوژی بهره ببرند و از طرف ديگر می‌دانند که دادن موبایل و تبلت به بچه‌ها، با آنکه آنها را خوب سرگرم می‌کند، اما ممكن است باعث اختلال در روند رشد طبيعي آنها شود. یافتن حد وسط هم کار آساني نیست. در كشورهاي پيشرفته، برنامه‌نويسان از فرصت به دست آمده بهره برده‌ و اپلیکيشن‌هايی طراحي كرده‌اند كه حتي‌المقدور خلاء ارتباطي ميان والدين و فرزندان را به نحوي پُر مي‌كند.

يكي از اين برنامه‌ها طوری طراحي شده است كه بچه‌ها در قالب يك بازي كامپيوتري، از پدر و مادرها خواهش ‌مي‌کنند تا انجام بخشی از کارهای خانه را به آنها بسپارند. این اپلیکيشن، کارهای خانه مثل تمیزکردن اتاق، گذاشتن آشغال‌ دم‌در، جاروکشیدن کف حمام و نظاير آن را به صورت یک بازی برای بچه‌ها تعریف كرده است. پدر و مادرها و بچه‌ها، هر کدام به طور جداگانه می‌توانند وارد این اپلیکيشن‌ شوند. پدر و مادرها شرح وظیفه را به آن می‌دهند، و بچه‌ها آن را به صورت یک بازی جذاب و مفرح دریافت می‌کنند که باید انجام دهند و بعد به اپلیکيشن گزارش بدهند و بر اساس امتیازاتی که می‌گیرند، جایزه دریافت کنند. جایزه‌ها را هم پدر و مادرها از قبل برای بچه‌ها مشخص می‌کنند که می‌تواند از یک بستنی شروع شود و به رفتن به شهربازي ختم شود.

يك اپلیکيشن ديگر كه باز براي تربيت فرزند طراحي شده، برنامه‌اي است كه هم والدین و هم بچه‌ها آن را روی تلفن هوشمند خود نصب می‌کنند. این اپلیکيشن با استفاده از سیستم جی پی اس، به پدر و مادرها می‌گوید که بچه‌ها در هر لحظه کجا هستند، چه وقت وارد خانه یا از آن خارج می‌شوند؛ دوستان تازه آنها در فیس‌بوک و بقیه شبکه‌های اجتماعی چه کسانی هستند؛ چه عکس‌هایی را در اینترنت منتشر می‌کنند؛ سرعت رانندگی آنها چقدر است و یا حتی اگر در ماشین دوستان‌شان هستند، سرعت رانندگی آنها چقدر است.

پدر و مادرها همچنین می‌توانند فهرستی از کلمات خاص را به این اپلیکشن بدهند، تا صورت مشاهده این کلمات، آنها را باخبر ‌کند. برخي معتقدند این مقدار از کنترل بچه‌ها توسط والدین نه تنها مفید نیست، بلکه به رشد طبیعی آنها در جامعه لطمه می‌زند. برنامه‌هاي ديگري هم هست كه براي تسهيل ارتباط والدين و فرزندان طراحي شده است. كوتاه سخن اينكه تكنولوژي، قابليت آن را دارد كه كارها را راحت كند؛ مهم اين است كه اراده كنيم از جبر تكنولوژي، براي نيل به هدف، درست استفاده ببريم.

منبع: GHADER BAASTANI


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه عمومی ملاصدرای فاروج درمان کده